در ادامه تجربه خودم از آشنایی با برخی از نفرات حرفهای واحدهای عملیاتی پتروشیمی شهید تندگویان در راستای پروژه جاریسازی حرفهایگرایی در این مجتمع، قصد دارم در این نسخه شما را با یکی از اخلاق مدارترین، حرفهایترین و شناخته شدهترین افراد در حوزه تعمیرات این صنعت آشنا کنم. فردی که به اعتقاد بسیاری از نفرات پتروشیمی شهید تندگویان، باید مجسمهاش به عنوان نماد تعمیرات در این شرکت ساخته شود.
بله، به احتمال زیاد درست حدس زدهاید. ایشان کسی نیست جز، جناب آقای مهندس لسان، رئیس سابق تعمیرات و معاون فعلی رئیس مجتمع شهید تندگویان. نکتهای که شاید در نگاه اول به ایشان به ذهنتان خطور کند، جدی بودنشان در کار است. ولی وقتی کمی با ایشان بیشتر آشنا شوید و ارتباط بیشتری بگیرید، میبینید چه قلب رئوف و مهربانی دارند.
مهمترین خصیصهای که از ایشان در ذهن اکثر پرسنل شرکت نقش بسته است، سخت کوشی و نظم کاری فوقالعادهشان است. همین خصیصه هست که شاید ایشان را در کار، به فردی جدی بدل کرده است. ایشان خودشان نیز معتقدند که اقتضای کاری و مسئولیتهای حرفهایشان باعث شده که سعی کنند در کار، انسانی کاملا جدی و البته در شرایط غیرکاری، انسانی کاملا اهل دل و تعامل باشند.
شنیدن داستان مسیر حرفهای ایشان از زبان و کلام خودشان، برای بنده بسیار شیرین، دلچسب و آموزنده بود. هرچند نمیتوان به تمام آن در این ماهنامه اشاره کرد، ولی سعی کردم قسمتهای مهم و آموزندهاش را به طور خلاصه مطرح کنم.
آقای مهندس لسان، کار حرفهای خودشان را از سال 1368 در پتروشیمی بندر امام، با جذب در کارگاه مرکزی شروع کردند. به گفته خودشان، آن زمان هنوز شرکت، فعالیت آنچنانی نداشت و تنها قسمتهای فعالش، حراست، رستوران، عملیات جنبی (آبرسانی)، آتشنشانی، و سرویسهای ایاب و ذهاب بود. به دلیل فعال نبودن کارگاههای مرکزی، ایشان را برای کار در قسمت آبرسانی معرفی کردند. هنوز یک ماه از فعالیتشان در آن واحد نگذشته بود که سرپرستشان تصمیم گرفتند ایشان را در نوبتکاری به کار گیرند. از نظر سرپرست، ایشان فردی علاقمند به کار، قابل اعتماد، و صادق در انجام وظایفشان بودند. مشخصههایی چنان برجسته که توانسته بود در مدت کوتاهی، نظر سرپرست واحد را به خودش جلب کند.
بعد از نزدیک به چهار ماه فعالیت در واحد آبرسانی، روزی سرپرست واحد، ایشان را کنار کشید و گفت: «تو روحیه کار فنی داری و درسش را خواندهای، حیف است که بخواهی در این واحد ادامه فعالیت بدهی. اینجا استعدادهایت به هدر میرود. بنابراین با توجه به اینکه برخی کارگاههای فنی ما در شرکت شروع به کار کردهاند، با رئیس کارگاههای مرکزی صحبت میکنم تا در یکی از کارگاهها مشغول شوی.» خلاصه طبق گفته ایشان: «رئیس واحد آبرسانی، دستم را گرفت و مرا پیش رئیس کارگاهها برد. ازآنجاکه با او دوست بود، گفت من قصد دارم آقای لسان را به واحد تو بفرستم تا یک سری از مشکلاتت را رفع کند. رئیس کارگاهها با خنده گفت، برو بابا! میخواهی مال بد خودت را به ما بیندازی! رئیسم با لبخندی گفت: نه واقعا راست میگویم. چون دیدم او نسبت به واحد خودم برای واحد تو مناسبتر است، تصمیم گرفتم او را اینجا بیاورم. رئیس کارگاهها باز به شوخی گفت: باشه، من سه ماه به یکی از واحدها میفرستمش و اگر عملکردش خوب بود، با او ادامه میدهیم و در غیر این صورت، مال بد بیخ ریش صاحبش!
خلاصه من را به کارگاه مرکزی بخش تراشکاری معرفی کردند. این کارگاه سرپرستی داشت که فردی بسیار منضبط و با دیسیپلین بود. آنقدر علاقهمند به دستگاهها بود که مثل بچههایش از آنها مراقبت میکرد؛ به طوری که اگر ذرهای مشکل برای دستگاهها پیش میآمد، خوابش نمیبرد! چند هفته از آمدنم نگذشته بود که یک روز ایشان همه را داخل کارگاه جمع کرده بود (من آن روز کارگاه نبودم) و گفته بود، اگر زمانی من نبودم، آقای لسان جانشینم هست و کارها را با هماهنگی او انجام دهید (علیرغم اینکه افراد دیگری با شرایط مشابه نیز در کارگاه بودند، اما به دلیل علاقمندی من به کار و یادگیری و آموزش کارکنان، این تصمیم را گرفته بود). من این موضوع را فردای آن روز از زبان همکارانم شنیدم.
از جمله ویژگیهای دیگری که توانستم از داستان مسیر حرفهایشان به آن پی ببرم، علاقه ایشان به کشف استعدادهای پنهان و ماخوذ به حیا، وقت گذاشتن و انتقال دانش به آنها و به عبارتی، ساختن آدمهای حرفهای در صنعت بوده است. این کار توسط ایشان از طریق بها دادن و فرصت دادن به افراد انجام میشده است. ایشان معتقدند دیگران به ما آموزش دادند، ما نیز باید شرایط ارتقاء افراد شایسته دیگر را فراهم کنیم. در این زمینه به یکی از داستانهای ایشان اشاره میکنم.
«در همان کارگاه تراشکاری، سه نفر برای کار به من معرفی شدند. یکی از آنها برای نظافت در کارگاه معرفی شده بود. بعد از مدتی متوجه شدم گیرایی خوبی دارد. یک روز صدایش کردم و گفتم، به نظر میرسد باسواد باشی. گفت تا کلاس 11 درس خواندم. به او گفتم شش ماه به تو فرصت میدهم. اگر توانستی پشت دستگاه تراش کار کنی، از نظافتچی به قسمت تراش منتقلت میکنم. همزمان به یکی از تراشکارها نیز گفتم، روزانه بعد از کار، 2 ساعت از زمانت را به این فرد اختصاص داده و به او آموزش بده. بعد از گذشت شش ماه و قبولی آن فرد در آزمون، سراغ سرپرستم رفتم و به او گفتم، شماکه تصمیم داری تراشکار استخدام کنی، این نظافتچی را هم به عنوان تراشکار بگیر. گفت نه بابا! این نظافتچی هست و بلد نیست با دستگاه کار کند. گفتم ما به او آموزش دادیم و شما کافی است از او امتحان بگیری. ایشان ناگهان برافروخته شد و گفت: چرا به او آموزش دادید؟ اگر دستگاه را خراب میکرد؟ (قبلا از علاقه سرپرست کارگاه به دستگاههایش برایتان گفته بودم) خلاصه قبول کرد که کارش را ببیند. از همان حالت گرفتن آچار با دستش، متوجه شد که کار را خوب یاد گرفته است. این فرد، الان به عنوان یک سراستادکار تراشکاری در دوران بازنشستگی است و مسیر و سرنوشتش به کلی عوض شد. داستان صرفا به همین مورد ختم نمیشود و بعدها افراد دیگری نیز فرصت ارتقاء پیدا کردند و بعضی نیز الان در همین شرکت، در ردههای دیگر مشغول به کار هستند.»
ایشان در جایی دیگر از صحبتهایشان گفتند: «بعضی از شخصیتها واقعا اهل کار و تلاش هستند و نمیتوانند خودشان را به خوبی پرزنت کنند. چنین استعدادهایی باید توسط دیگران کشف و صید شوند. من خودم نیز چنین شخصیتی دارم. روسای قبلی من، تاثیر بسزایی در رشد حرفهای من داشتهاند. به همین دلیل، همواره خودم را مدیون لطف و اعتماد ایشان در رسیدن به موقعیت فعلی خویش میدانم. من نیز از آنها آموختهام که افراد را فارغ از توان پرزنت کردنشان، بیشتر بر مبنای استعداد و عملکردشان، کشف کنم.»
موضوع انتقال دانش صرفا به موضوعات این چنینی ختم نشده و ایشان در همان کارگاه، یک نشریه داخلی هم با علاقه خودشان مینوشتند و سعی میکردند نحوه کار با دستگاهها و موارد فنی را در آن، به همکاران آموزش دهند. در این راستا نیز داستان جالبی دارند: «یک روز رئیس کل تعمیرات شرکت که نشریه را داخل بورد کارگاه دیده بود، تماس گرفت و گفت بیایید دفترم. وقتی به دفترش رفتیم، به من گفت: این نشریه را از کجا آوردهای؟ آیا اطلاعاتش رسمی و موثق هست؟ آیا مجوزی برای چاپش داری؟ گفتم: از آنجا که متوجه شدم بچههای کارگاه علاقمند به یادگیری هستند، سعی کردم اطلاعات و تجربیات کاری خودم را در قالب این نشریه چاپ کنم تا همه بتوانند آنرا بخوانند. گفت: این کار خیلی خوبی است؛ ولی چرا با ما صحبت نکردی تا به تو مجوز دهیم که این کار رسمیتر شود و بتوانیم آنرا به صورت ماهنامه آماده کنیم؟ همان موقع از ایشان مجوز گرفتم که روزانه از ساعت 8 تا 8:30، برای کلیه نفرات کارگاه، آموزشهای فنی حرفهای را تدریس نمایم و ایشان هم مجوز دادند. علاوه بر آن، ایشان به رسم تقدیر، به من کتابی تحت عنوان «سنگفرش هر خیابان از طلاست» هدیه داد و گفت: دیگر نیازی نیست اینطور مطلب را پرینت کنی و داخل بورد بگذاری. مطالب را آماده کن تا بتوانیم آنرا در قالب ماهنامه در سطح شرکت منتشر کنیم.»
لازم به ذکر است یکی دیگر از عوامل جهش و پیشرفت ایشان در کار، ریسکپذیری بوده است. ایشان یادآور شدند: «جوانتر که بودم، علاقه زیادی داشتم تا خودم را در چالشهای کاری بیندازم و کار و مسئولیت زیادی قبول کنم. مثلا یکبار میخواستند لابیرنت توربین GTG را در محل اصلاح نمایند. من را خواستند و گفتند میخواهیم در محل، این کار اصلاحات را انجام دهیم. آیا امکانپذیر است؟ من گفتم اگر بتوانید روتور را بچرخانید، میتوانم وسیلهای بسازم تا آنرا در محل بتراشم. من آن زمان اصلا محاسبات مهندسیاش را نمیدانستم و فقط در ذهنم تصور کردم که از این طریق احتمال انجامش وجود دارد. یادم میآید اولین باری که در حال کار با دستگاه سیار روی روتور توربین بودم، حوالی ظهر (مدیر عامل وقت پتروشیمی بندرامام) به آنجا آمد. آن زمان نه من ایشان را میشناختم و نه ایشان من را. به من گفت: چرا برای ناهار نمیروی؟ گفتم: نه! الان باید این قسمت را تراش بدهم. اگر کار را نیمه تمام بگذارم، خراب میشود. گفت: چکار داری انجام میدهی؟ من کارم را به او توضیح دادم. گفت: قبلا چنین کاری کردهای؟ گفتم نه. گفت: قبلا جایی چنین کاری را دیدهای؟ گفتم نه. گفت: پس چرا داری چنین کاری میکنی؟ گفتم: با دیدن این وضعیت، چنین ایدهای به ذهنم رسید و بعد از بیان طرحم، مسئولین هم پذیرفتند که چنین کاری انجام دهم! ایشان دیگر چیزی نگفت و رفت. ولی بعدا شنیدم که ایشان مدیر عامل بودند و گفته بودند برای کاری که اولین بار انجام میشود و ابتکاری است، لازم است مسولین ارشد در حین کار حضور داشته باشند.»
«در طی سالیان بعد، با کسب تجارب مختلف و کار در ادارات مهندسی بر روی پروژهها و نیز اداره تعمیرات واحدهای عملیاتی، از موقعیتهای مناسبی برای کار کردن با افراد مجرب (بزرگوارانی که نقش بسزایی در کسب موقعیتهای شغلی من داشتند) در زمینههای مختلف، بهرهمند شدم. در سال 85، بنا به دستور مدیریت به شرکت پتروشیمی شهید تندگویان منتقل شدم. از آن زمان، با همکاران دیگر و مسائل کاری متفاوتی مواجه شدم که شخصیت حرفهای من را تکمیل نمود. گستردگی کار در پتروشیمی شهید تندگویان در همه زمینههای تعمیراتی، با توجه به مسئولیت کاری من به عنوان رئیس تعمیرات، زمینههای مختلفی را برای مشارکت در ساخت و ساز قطعات و تجهیزات شرکت، مشارکت در آمادهسازی و راهاندازی واحدهای عملیاتی، رفع گلوگاههای تولیدی، و همچنین انجام کارهای گروهی و آموزشهای حین کار با مهندسین جوان و علاقمند، ایجاد نمود. افتخار دارم که بگویم بعضی از همکاران بنده چه در داخل کشور و چه بعضا در خارج از کشور در پستهای سازمانی رده بالا مشغول به خدمت هستند، و این را یکی از دستاوردهای ارزنده کاری خودم میدانم.»
خصیصه دیگری که هم خود ایشان مطرح کرد و هم خودم از چندین نفر دیگر در مصاحبههایم پرسیدم و به آن رسیدم، این بود که ایشان در کار با پیمانکار بسیار جدی است و همیشه سعی دارد پیمانکار را به انجام کلیه تعهداتش هدایت نماید، تا به تولید و منافع شرکت خدشه وارد نشود.
طبق گفته خودشان، همیشه در کار پایبند به این اصول بودهاند: (1) همیشه تابع دستور و مقررات سازمانی هستم. شاید برخی اوقات با تصمیمی موافق نباشم و سعی کنم مافوقم را مجاب کنم، ولی در صورتی که نتوانسته باشم او را مجاب کنم، تلاش میکنم که دستور ایشان انجام شود. به همین خاطر، شاید برخی افراد از این روش من گلایه میکنند. (2) همیشه سعی کردم صادقانه کار کنم و اگر در انجام کارم، نتیجه مطلوب حاصل نشد، با جرات مسئولیت آنرا بپذیرم و به دنبال توجیه و بهانه نباشم. (3) همواره به ارتقا و جایگاه شرکتی که در آن کار میکنم، توجه دارم و همیشه حافظ منافع شرکت هستم. (4) پیشکسوتان و بزرگان خود را احترام میگذارم و همیشه با فروتنی از بزرگواری ایشان تقدیر میکنم.»
ایشان در انتها گفتند: «به تجربه متوجه شدم، زندگی حرفهای، تعادل در روابط شخصی با روابط کاری است، زیرا تک بعدی بودن، خلاهایی در زندگی ایجاد میکند که پر کردن آنها بعضا ممکن نیست.»
خصوصیت مهم دیگر ایشان، این است که اهل یادگیری بوده و هیچ غرور و منیتی در این زمینه ندارند. این را به شخصه از تواضع و فروتنی مثالزدنی ایشان و حضور فعال و همیشگیشان در کارگاههایی که در مجتمع شهید تندگویان داشتیم، درک کردم. اینکه خودشان را هیچگاه فارغ از آموزش و یادگیری ندانسته و حاضرند در کارگاه جوانانی بسیار کوچکتر از خودشان، امثال بنده، حضور پیدا کنند. در انتها جا دارد کمال تشکر و قدردانی خودم را بابت همراهی و مشارکت فعالشان در این پروژه اعلام دارم و از تمام افراد علاقهمند به حوزه تعمیرات بخواهم که حتما از دانش و تجربه ایشان در صنعت، نهایت استفاده را ببرند.