طرح شما برای درک شغلتان چیست؟
برگرفته از کتاب راهنمای کاربردی بازاریابی صنعتی نوشته دکتر حسن قاسمی و همکاران به قلم یوسف علیپور
بیایید با این سوال شروع کنیم؛ چرا ایجاد درکی روشن نسبت به کارکرد شغل، تا این حد مهم است؟ پاسخ به این سوال را میتوان از دو جنبه زیر مورد بررسی قرار داد.
- اگر درک روشنی از شغل خود نداشته باشید، ماهها و یا حتی سالها طول میکشد تا بتوانید راهحلهایی را در جهت انجام اثربخش شغل خود بیابید؛ چون به اندازه کافی در آن خبره و حرفهای نیستید.
- اگر دید روشنی از محدوده شغل خود نداشته باشید، خطر اینکه دیگران به جای شما درباره شغل و مسیر آتی شغلتان تصمیمگیری کنند، بسیار محتمل است.
بگذارید این موضوع را با مثالی ساده، شفافتر سازیم. مثلا ممکن است همکارتان به شما بگوید: «آیا میتوانید به من کمک کنید؟ میخواهم لیستی از توزیعکنندگان قطعات الکترونیکی را در ایتالیا به دست آورم؟ ازآنجاکه شما مدیر بازاریابی هستید، مطمئنم میتوانید به من کمک کنید!» مسئله اینجاست که شما اصلا هیچ شناختی نسبت به توزیعکنندگان قطعات الکترونیکی در ایتالیا ندارید، ولی منابع اطلاعاتی مختلفی وجود دارند که هر بازاریاب، میتواند به آنها دسترسی داشته باشد. از طرفی، چون نمیخواهید به محض ورودتان به سازمان، دید بدی نسبت به شما ایجاد شود، لذا تلاش میکنید پاسخ سوالش را بیابید؛ بسته به زمانی که برای حل این مسئله اختصاص میدهید، ممکن است یک هفته، کمتر یا بیشتر طول بکشد تا جواب را پیدا کنید.
در نهایت، پاسخ را برای همکار جدیدتان آماده میکنید و این کار، وی را شگفتزده میسازد؛ او نه تنها متوجه میشود که توزیعکنندگان ایتالیایی کدامند، بلکه چیز دیگری را نیز میآموزد و آن اینکه، وقتی با مشکلی روبرو میشود، میتواند روی کمک شما حساب کند. دفعه بعد که نیاز پیدا میکند تا چیزی را بداند، برای مثال، میزان واردات فیبر اکریلیک از ایتالیا در هر سال، شک نمیکند که باید مجددا به سراغ شما بیاید.
بر طبق نظریه تعهد، اگر یکبار به فردی کمک کردید، به احتمال قوی، مجددا نیز به وی کمک خواهید کرد. مهم نیست چقدر هزینه در بر دارد، دفعه بعد که مسئلهای ایجاد شد، شما در حل آن باید کمک کنید. همکار شما، به واسطه کمکی که واحد بازاریابی به او کرده، مسرور شده، و بدون شک به دیگران خواهد گفت که شما چه فرد خوبی هستید و قبل از اینکه خودتان متوجه شوید، به نماد یک ماشین پاسخگو تبدیل خواهید شد.
با این وجود، این کارها جزو شغل شما نیست و به واسطه انجام آنها، ارزش افزوده واقعی خود را برای سازمان از دست میدهید. همکاران شما میتوانند جهت رفع نیازهای خود، از منابع اطلاعاتی مختلفی بهره گیرند؛ فقط کافی است از خود بپرسید که قبل از ورود من به سازمان، آنها چه کار میکردند؟ بسیار محتمل است که چنین اطلاعاتی را بتوان از منابع ارزانتری به دست آورد. اما آنها به این موضوع توجه ندارند، زیرا تنها نگرانیشان این است که شما اطلاعات را به موقع در اختیارشان قرار دهید.
با وجود این نحوه پاسخگویی، نه تنها وقتتان را که میتوانستید به درستی در جایی دیگر سرمایهگذاری کنید، از دست دادهاید، بلکه همکارانتان را نیز درباره نحوه تعاملشان با خودتان، از پیش شرطی کردهاید. اگر وقت شما آزاد باشد، آنگاه هیچکس برای آن، ارزشی قائل نخواهد بود. بدون شک، تعداد درخواستها بیشتر و بیشتر خواهد شد و زمان زیادی از شما خواهد گرفت. خطر چنین موقعیتی در این است که شما نمیتوانید شرایط را به قبل باز گردانید. به موقعیت اجازه دادهاید که تعیین کننده باشد و خیلی سخت است که بتوانید این عادات نادرست را تغییر دهید.