حرفه‌ای‌ها در صنعت پتروشیمی (قسمت دوم)

نویسنده: دکتر علیرضا دهقان

0 10,000

همان‌طورکه در قسمت اول گفتم، قصد دارم در یک سلسله مباحث در راستای پیشرفت حرفه‌ای متوازن در ابعاد پنجگانه زندگی (که موضوع اصلی ماهنامه حاضر نیز می‌باشد)، تجربه خودم از آشنایی با برخی از نفرات حرفه‌ای واحدهای عملیاتی پتروشیمی شهید تندگویان را با شما به اشتراک بگذارم. یکی از قسمت‌های پروژه جاری‌سازی حرفه‌ای‌گری در سازمان‌، به شناسایی افراد حرفه‌ای برمی‌گردد تا بتوان با طراحی مکانیزمی، هم آنها را در سازمان حفظ کرد، هم نهایت استفاده را از حضور چنین شخصیت‌هایی برد، و هم با معرفی و ارج نهادن به آنها، کاری کرد تا کل افراد سازمان به این درک و باور برسند که سازمان، به حرفه‌ای‌گری بها داده و قدر افراد حرفه‌ای خود را می‌داند.

یکی از انگاره‌های غلطی که متاسفانه در سال‌های اخیر در سازمان‌ها رواج پیدا کرده، انگاره ذهنی «نیروی انسانی، سرمایه سازمان و بلکه راهبردی‌ترین سرمایه آن است» می‌باشد. درحالی‌که انگازه ذهنی درست و واقعی که باید در بدنه سازمان و به خصوص مدیران ما جای بگیرد، این است که «نیروی انسانی مناسب در جای مناسب، سرمایه سازمان است.» بر طبق گفته کالینز «در جهش خوب به عالی، انسان‌ها مهمترین سرمایه نیستند، بلکه انسان‌های لایق، مهم‌ترین دارایی و سرمایه به شمار می‌روند.» بنابراین یکی از اهداف اصلی چنین پروژه‌ای در سازمان‌ها، تدوین چارچوبی در سازمان و در ذهن مدیران سازمان می‌باشد تا آنها به معنای واقعی کلمه، قدر نیروهای حرفه‌ای خود را بدانند.

یکی دیگر از نفراتی که توفیق هم‌نشینی و هم‌کلامی را با وی در مجموعه پتروشیمی شهید تندگویان داشتم، جناب آقای مهندس خدادادی، رئیس کارخانه نساجی، بود. نکته‌ای که شاید در نگاه اول، سریع توجه شما را به خودش جلب کند، چهره‌ بشاش و بسیار پرانرژی ایشان است.

آقای خدادادی در سال 1384، درحالی‌که مدرک لیسانس مهندسی شیمی داشت، به عنوان نوبت کار ارشد سایت، به استخدام شرکت پتروشیمی شهید تندگویان درآمد. در قسمتی از سوالم، از ایشان خواستم تا توضیح دهد چه شد که وارد پتروشیمی شهید تندگویان شد. ایشان با همان لحن و کلام پرانرژی خودش شروع به صحبت کرد و گفت: «علاقه من به صنعت پتروشیمی، به سال دوم دبستان برمی‌گردد!!! زمانی‌که پشت جلد کتاب فارسی، عکس پالایشگاه آبادان بود. آن زمان پالایشگاه آبادان، تامین کننده بنزین کشور بود و یک نوع افتخار برای کشور محسوب می‌شد. عکس پشت جلد، تصویری از نمای شب پالایشگاه بود و همان‌طور که خودتان می‌دانید، تصاویر صنایع نفت‌وگاز در شب، به خاطر چراغ‌هایش، خیلی قشنگ است و جذابیت دو چندانی دارد. من از همان موقع با نگاه کردن به آن تصویر، خیلی لذت می‌بردم و همیشه می‌گفتم دوست دارم در چنین جایی کار کنم.

همین موضوع در ذهنم بود و باعث شد حتی رشته تحصیلی دبیرستان و دانشگاه را نیز بر آن اساس انتخاب کنم. آن زمان، همیشه دغدغه ذهنیم این بود که ببینم چه اتفاقی باید بیفتد تا بتوانم در چنین محیطی کار کنم. همین‌طورکه پرس‌و‌جو می‌کردم، متوجه شدم چنین صنایعی به مهندس برق، مکانیک، ابزار دقیق، شیمی، حسابدار و غیره نیاز دارد. در مرحله بعد، به دنبال این بودم تا ببینم انتخاب کدام‌یک از این رشته‌ها، پتانسیل حضورم در چنین مکانی را بیشتر می‌کند. چون واقعا دوست داشتم در چنین محیطی کار کنم. الانم واقعا از انتخاب مسیری که داشتم، کاملا راضیم. بنابراین بعد از پرس‌وجو، متوجه شدم که اگر مهندسی شیمی بخوانم، پتانسیل حضورم در چنین فضایی بیشتر می‌شود. چون به من گفته شد، تقریبا نیمی از افرادی که در چنین محیط‌هایی کار می‌کنند، دارای مدرک مهندسی شیمی هستند. همین باعث شد که رشته مهندسی شیمی را برای تحصیل انتخاب کنم.

همان‌طورکه در حال تحصیل بودم، به تدریس هم به شدت علاقه پیدا کردم. شرایط حتی داشت طوری پیش می‌رفت که نزدیک بود دو دل شوم که آیا تدریس را به عنوان حرفه کاری خود انتخاب کنم یا کار در صنایع نفت، گاز و پتروشیمی. اما در همین حین، بحث ازدواجم نیز پیش آمد و باعث شد نتوانم زیاد روی درس وقت بگذارم. به‌طوری‌که روز عقد من مصادف بود با روزی که آزمون کارشناسی ارشد داشتم. به همین دلیل، آن سال قید شرکت در آزمون کارشناسی ارشد را زدم و رفتم سر سفره عقد.

بعد از آن، بلافاصله آزمون استخدامی دادم و قبول شدم و در تاریخ 1 مهرماه 1382 وارد پتروشیمی جم عسلویه شدم. اما بعد از یکسال و نیم، به دلیل بعد مسافت منزلمان با پتروشیمی جم عسلویه، تصمیم گرفتم به پتروشیمی شهید تندگویان بیایم.

خلاصه بعد از آن، چون به تدریس هم خیلی علاقه داشتم، همزمان با کارم، مجدد شروع به گرفتن مدرک کارشناسی ارشد در ماهشهر کردم. ازآنجاکه جزو رتبه‌ برترهای مهندسی شیمی بودم، شرایط طوری رقم خورد که توانستم همزمان با دفاع از پایان نامه ارشدم، تدریس در دانشگاه آزاد ماهشهر را هم شروع کنم.

از آن زمان سعی کردم طبق همین دو علاقه‌ای که داشتم، پیش بروم و جلو بیایم. قبلا وقت آزاد بیشتری داشتم و از پتروشیمی‌های مختلف نیز جهت برگزاری کلاس‌های آموزشی دعوت می‌شدم. ولی کم‌کم که مسئولیتم در شرکت بیشتر شد، وقت آزادم کم و کمتر شد؛ به‌طوری‌که هم‌اکنون با حرفه‌ای‌گرایی، تمام تلاش و کوششم در جهت حفظ و ارتقای تولید می‌باشد تا بتوانم با تولید بیشتر، بخشی از مشکلات کشورم را مرتفع سازم و در جنگ اقتصادی پیروز شویم.

آقای خدادادی توانست به سرعت بعد از یکسال، به عنوان بردمن وارد اتاق کنترل شود. کمتر از 6 ماه، مجدد ارتقاء یافت و به عنوان سرپرست شیفت منصوب شد. ایشان مهمترین دلیل رشد و پیشرفت خود در شغلش را بدون شک، همان انگیزه و دوست داشتن کارش می‌داند. چون به قول خودش، کارش را از دوم دبستان شروع کرده است. به عقیده ایشان، وقتی فردی کارش را دوست داشته باشد، بی‌وقفه کار می‌کند. به گفته ایشان، خیلی از افراد موقع شیفت (آن هم شیفت 12 ساعته)، واقعا خسته می‌شدند و نیاز داشتند که هر طور شده 1 الی 2 ساعت، حتی اگر روی صندلی هم شده، چرتی بزنند و کمی استراحت کنند. ولی ایشان تا ساعت 6 صبح بدون وقفه و شاداب کار کرده است. به قدری شاداب بوده که تازه بعد از شیفت، به نانوایی می‌رفته تا با خرید نانی تازه، تدارک صبحانه‌ای لذیذ در کنار خانواده‌اش را فراهم نماید.

ایشان در ادامه گفت: «خیلی از دوستان و افراد نزدیکم مهاجرت کردند و بارها گفتند که من هم مهاجرت کنم. ولی گفتم واقعا دارم از شرایط، کار و زندگی‌ام لذت می‌برم. چرا باید مهاجرت کنم و مجبور شوم کاری را که دوست ندارم، انجام دهم، آن هم صرفا به خاطر وعده و وعیدهایی که داده می‌شود. بارها و بارها به من گفته‌اند که تو دیوانه‌ای. من همیشه در جواب می‌گویم، مگر چه چیزی از زندگی می‌خواهم. مگر غیر از این است که آدم یک تن سالم و لذت بردن از زندگی و شرایط کاری خودش را می‌خواهد؟ من همه این‌ها را همین جا دارم و دیگر نیازی نمی‌بینم که بخواهم شرایطم را عوض کنم.»

ایشان در ادامه عرایض خود گفت: «البته واقعا هم این‌طور نیست که شرایط گل و بلبل باشد. واقعا کار در واحدهای بهره‌برداری صنعت پتروشیمی، سخت‌ترین کار ممکن است. واحد بهره‌برداری مثل مهاجم یک تیم فوتبال می‌ماند که وظیفه گل‌زنی دارد. همه واحدهای دیگر، از این واحد پشتیبانی می‌کنند، و توپ را به واحد بهره‌برداری می‌رسانند تا گل بزند. تا این گل‌ها زده نشود، بقیه تیم هم دیده نخواهد شد.

مشکل تحریم‌ها، استهلاک تجهیزات و نفرات، و هزاران مشکل دیگر وجود دارد. ولی چاره‌ای نیست و باید تمام تلاش خودمان را انجام دهیم تا بتوانیم نسبت به سال قبل رکورد بزنیم و دست خود را به نشانه موفقیت و توانستن بالا بگیریم.

من همیشه شاهد جلسات کاری چالشی بودم. نکته‌ای که زیاد در این زمینه به خودم می‌گفتم این بود که چرا من نباید در چنین جلساتی باشم و به چالش کشیده شوم. همیشه دوست دارم برای مجموعه مفید باشم. دوست دارم خدادادی هم در مجموعه، بخشی از بار کاری و مشکلات را به دوش بکشد.»

در قسمت دیگری از ایشان پرسیدم آیا در این مدت، عوامل یا شرایطی باعث کم شدن انگیزه شما شد یا نه. ایشان گفت: «بسیار زیاد! از مسائل و مشکلات خانوادگی گرفته تا سر و کله زدن با آدم‌های مختلفی که بعضا ممکن است اصلا از تو خوششان نیاد. مثلا مادرم در سن 50 سالگی از دنیا رفت. حدود دو ماه افسرده شده بودم. ولی باز برگشتم به مسیر. یا مثلا خیلی اوقات پیش آمده که جریمه شدیم و حتی کارانه‌مان صفر شده است. ولی واقعا خیلی سریع سعی کردم خودم را به مسیر برگردانم. البته نمی‌خواهم بگویم فقط من در این مجموعه این‌طور هستم. نه! واقعا ما در این مجموعه نفرات پرانرژی و باانگیزه کم نداریم.

پاسخی بدهید

لطفاً دیدگاه‌های خود را به زبان فارسی بنویسید.
لطفاً در دیدگاه خود رعایت ادب و احترام را بفرمایید.
ایمیل شما منتشر نخواهد شد.