اگر در جستوجوی معنا هستید، به تلخترین و شادترین تجربیات خود نگاه کنید
نویسنده: جیمی فریدلندر به تلاش گروه مترجمان پیشرفت
بین سالهای 2018 تا 2020، زندگی من با یک سری تجربیات سخت و تلخ مواجه شد. مادربزرگم فوت کرد، خودم تحت یک عمل جراحی غیرمنتظره شانه قرار گرفتم، پدر و مادرم طلاق گرفتند و پدر شوهرم سکته کرد. احساس میکردم چالشهای بزرگ از همه طرف مرا احاطه کردهاند. مدتی همه چیز آرام میشد و مجدد زندگی به صورتم سیلی محکمی میزد.
علیرغم اینکه برخی از این اتفاقات بسیار سخت بودند، اما من متوجه شدم که در هر یک از آنها به طرز شگفتانگیزی، آرام، متفکر و انعطافپذیر بودم.
این شرایط سخت، من و شوهرم را به هم نزدیکتر کرده بود. از نظر عاطفی بیشتر از همیشه رشد کرده بودم که این باعث میشد تصمیمات بهتری بگیرم و از مرزهای زندگی خودم محافظت کنم. علاوهبراین، شروع به تفکری عمیقتر درباره زندگی کردم که این کار به من اجازه داد تا عمیقتر با نوشتههایم ارتباط برقرار کنم.
به نظر میرسد که احساسات من، منطق علمی نیز دارد. مطالعهای که در سال 2019 در مجله روانشناسی مثبت منتشر شد، نشان داد وقتی صحبت از یک زندگی معنادار میشود، شدت یک تجربه، بیشتر از مثبت یا منفی بودن آن اهمیت دارد. نویسندگان در این تحقیق، سه مطالعه انجام دادند که در دو مورد از آنها از شرکتکنندگان خواسته شد تا چندین جنبه از یک رویداد مهم زندگی خود را مطابق سوالات زیر ارزیابی کنند:
- آن تجربه چقدر معنادار بود؟
- آن تجربه چقدر خوشایند یا دردناک بود؟
- آن تجربه چقدر از نظر احساسی شدید بود؟
- آن تجربه چقدر با دیگران به اشتراک گذاشته شد؟
- آن تجربه چقدر تفکر شما را برانگیخت؟
- آن تجربه چقدر برای فرد منحصر به فرد بود؟
- آیا شرکتکنندگان گمان میکردند که در رخداد آن، سرنوشت دخیل بوده است یا نه؟
- آن تجربه چقدر الهامبخش رشد شخصی بود؟
محققان این تحقیق دریافتند که تجارب فوقالعاده شاد و غمگین به یک اندازه معنادار هستند، و رویدادهای بسیار احساسی معنادارتر از رویدادهای طبیعیتر هستند.
برای درک بهتر این نتیجه، سوالات فوق را در مورد یکی از مهمترین رویدادهای زندگیام (یعنی طلاق اخیر والدینم)، از خود پرسیدم. شکی در آن نیست که این رویداد، دردناک، از نظر احساسی شدید و آسیبزا بود. اما از این جهت معنادار بود که الهامبخش ارتباط عمیقتری بین من و برادر دوقلویم بود و مرا وادار کرد تا به این فکر کنم که چگونه دوران کودکیام به آنچه امروز هستم، کمک کرده است. این واقعه بیش از هر چیز دیگری در زندگیام، الهامبخش رشد شخصیام بوده است.
طلاق والدینم جزو مهمترین لحظات زندگیام محسوب میشود؛ درست در کنار سایر اتفاقات و لحظات مهم زندگیام همچون روز عروسیام. هرچند یکی از آنها فوقالعاده مثبت و دیگری بسیار منفی بود، اما به نظرم هر دو، سهم و نقش برابری در داستان زندگی من داشتهاند.
نویسندگان آن مقاله استدلال کردند که وقتی نوبت به جستوجوی معنا در زندگی خود میشود، بهتر است نگاهی به تلخترین و شادترین تجربیات خود بیندازیم. آنها همچنین بیان کردند که “ما دریافتیم که این اشتراکات و وقایع، میتوانند تصویر کاملتر و ظریفتری را در مورد آنچه که باعث میشود تا رویدادهایی را معنادار و به یاد ماندنی بدانیم، نشان دهند”. “وقایع بسیار مثبت یا بسیار منفی تا حدی به دلیل شدت عاطفیشان و همچنین تاملی که برمیانگیزانند، معنادارتر هستند”.
ما به عنوان انسان همیشه در جستوجوی معنا در زندگی خود هستیم. ما نسخهای از داستان زندگی خود را ایجاد میکنیم که با نقاط عطف زندگیمان، چه مثبت و چه منفی پر شده است. هرچند ممکن است فکر کنید وقایع مثبت دارای بیشترین اهمیت هستند، اما باید بدانید که وقایع منفی نیز به همان اندازه مهم میباشند.
پردازش وقایع آسیبزا میتواند دشوار باشد. بسیاری از ما از مبارزه کردن ناله میکنیم و از اینکه چرا باید چنین وقایعی را در زندگی تجربه کنیم، متعجبیم. اما نتیجه این تحقیق نشان میدهد که علیرغم چالشبرانگیز بودن وقایع آسیبزا و منفی، اما آنها نیز جزء ضروری یک زندگی معنادار هستند.