ارزش واقعی یک سازمان به چیست؟
برگرفته از کتاب بازی نامحدود سایمون سینک نویسنده: دکتر علیرضا دهقان
اصولا در اکثر کسبوکارها، ارزش واقعی یک سازمان را معادل موفقیتی میدانند که بر اساس مجموعهای از معیارهای خودساخته، در بازههای زمانی دلخواه به دست آمده است. جالب اینجاست که مدیران چنین کسبوکارهایی بر اساس معیارهای خود ساخته ادعا میکنند که «بهترین» یا «درجه یک» هستند. متاسفانه چنین ادعاهایی به قدری عادی شدهاند که هرگز فکر نمیکنیم چقدر مضحک هستند!!!
از نظر یک شرکت، اول بودن ممکن است بر اساس تعداد مشتریانی باشد که از وی سرویس دریافت میکنند. برای دیگر شرکتها این موضوع میتواند مبتنی بر درآمد، عملکرد سهام، تعداد کارمندان یا تعداد دفاتر آنها در سراسر جهان و از این قبیل شاخصها باشد. شرکتهای دیگری هم هستند که ادعا میکنند باید عملکردشان را در بازه زمانی مشخصی (مثلا فصلی، سالانه، 5 ساله و غیره) سنجید و تصمیم گرفت آیا در آن بازه، برنده بودهاند یا نه. اما مسئله این است که آیا دیگر شرکتها با این بازههای زمانی موافق هستند یا نه؟
اگر شما نیز با من هم نظرید که ما دائم در حال بازی کردن هستیم، پس بیایید با قاعده بازی اثبات کنیم که بهترین یا برنده دانستن خود در کسبوکار در یک مقطع زمانی، کاملا ادعایی مضحک و خندهدار است!!!
برای اینکه یک بازی شکل بگیرد، باید حداقل 2 بازیکن وجود داشته باشد. به طور کلی دو نوع بازی وجود دارد:
بازی محدود: در این نوع بازی، بازیکنان از قبل شناخته شده هستند. بازی قوانین ثابتی داشته و یک هدف پذیرفته شده وجود دارد که با رسیدن به آن، بازی پایان مییابد. مثلا بازی فوتبال، یک بازی محدود است. زیرا بازیکنان از قبل مشخص بوده و لباسهای متحدالشکلی پوشیدهاند و به راحتی قابل تشخیص هستند. یک سری قوانین وجود دارد و داوران و بازیکنان نیز توافق کردهاند تا بر اساس همان قوانین بازی کنند و در صورت تخطی از قوانین، پنالتی یا جریمه را بپذیرند. همه پذیرفتهاند که هر تیمی در پایان بازی بتواند تعداد گل بیشتری بزند، برنده خواهد بود. در نهایت بازی تمام میشود و همه به خانههایشان میروند. بنابراین در بازی محدود، همیشه یک آغاز، میانه و پایان وجود دارد.
بازی نامحدود: در این نوع بازی، برخی بازیکنان شناخته شده، و برخی دیگر ناشناخته هستند و ممکن است هر زمان از بازی به آن اضافه شده یا از آن بیرون روند. هیچ قانون دقیق و توافق شدهای وجود ندارد. البته ممکن است قوانینی وجود داشته باشد که نحوه رفتار بازیکنان را کنترل کند. اما بازیکنان در این مرزهای گسترده میتوانند هرطورکه بخواهند، عمل کنند. آنها با تصمیم خودشان میتوانند قوانین را نقض کنند. انتخاب نحوه بازی نیز کاملا به هر بازیکن بستگی دارد و بازیکنان میتوانند به هر دلیلی نحوه انجام بازی را در هر زمانی از آن تغییر دهند. ازآنجاکه هیچ خط پایانی وجود ندارد، پایان بازی مشخص نیست، و چیزی تحت عنوان «برنده» در بازی نامحدود وجود ندارد. در این نوع از بازیها، هدف اصلی، ادامه و حفظ بازی است.
مطمئنا کسبوکار نیز همچون خود زندگی، یک بازی نامحدود است. زیرا ممکن است همه بازیکنان دیگر یا بازیکنانی را که در بازه زمانی مختلف به این بازی میپیوندند، نشناسیم. تمام بازیکنان، استراتژیها و تاکتیکهای خود را تعیین میکنند و هیج روش ثابتی وجود ندارد که همه با آن موافقت کرده باشند، به غیر از قانون که آن نیز میتواند در کشورهای مختلف متفاوت باشد. برای کسبوکار، هیچ شروع، میانه یا پایان از پیش تعیین شدهای وجود ندارد. اگرچه بسیاری از ما برای ارزیابی عملکرد خود نسبت به سایر بازیکنان، بازه زمانی مشخصی را پذیرفتهایم؛ ولی این بازهها فقط جایگاه ما را در جریان بازی نشان میدهند، نه پایان بازی را. در بازی نامحدود، بازی ادامه پیدا میکند و این بازیکنان هستند که وقتشان تمام میشود. بنابراین برنده شدن هم مسخره به نظر میرسد. افرادی که توانایی ادامه بازی را نداشته باشند، به راحتی حذف میشوند و بقیه، به بازی ادامه خواهند داد که ما در کسبوکار از آن به عنوان ورشکستگی، ادغام یا واگذاری یاد میکنیم. این بدین معناست که برای موفقیت در بازی نامحدود تجارت، باید فکر کردن درباره این موضوع را فراموش کنیم که چه کسی برنده یا بهترین است و سازمانی قوی و سالم را بنیانگذاری کنیم که توان بقا در بازی نامحدود را برای نسلهای آینده داشته باشد.
در بازی نامحدود، باید ارزش واقعی یک سازمان را با اشتیاق کارمندان برای کمک به موفقیت آن سازمان اندازه گرفت؛ کارمندانی که نه فقط در ساعات کاری، بلکه در ساعاتی که متعلق به خودشان است نیز به فکر موفقیت سازمان هستند؛ درحالیکه یک رهبر با ذهنیت محدود، سعی میکند تا از کارمندان، مشتریان و سهامداران در راستای رسیدن به معیارهای خودساخته استفاده کند؛ اما یک رهبر با ذهنیت نامحدود تلاش میکند تا مطمئن شود کارمندان، مشتریان و سهامداران با سرمایه و تلاششان برای ادامه همکاری مشتاق بمانند. بازیگران دارای ذهنیت نامحدود میخواهند سازمان را در حالی ترک کنند که نسبت به زمان تاسیس، بهتر شده باشد.
رهبران با ذهنیت محدود، بازی میکنند تا به آخر بازی برسند و پیروز شوند. اگر بخواهند برنده باشند، مجبور به پذیرفتن شکست هستند. آنها برای خودشان بازی میکنند و میخواهند به بازیکنان دیگر غلبه یابند. هر حرکت و نقشهای را با فکر کردن به پیروزی انجام میدهند و تقریبا ایمان دارند که باید این گونه عمل کنند؛ اما واقعیت این است که گاهی اوقات اصلا نیاز به این کار نیست. هیچ قانونی وجود ندارد که بخواهد آنها را به این کار مجاب کند. این ذهنیتشان است که آنها را مجاب میکند.
بازیکن نامحدود بازی میکند که بازی ادامه داشته باشد. در بازی نامحدود، این به معنای تاسیس سازمانی است که رهبرانش را ماندگار کند؛ بازیکن بازی نامحدود، بازی را به گونهای پیش میبرد که به نفع بازی باشد. در تجارت، این به معنای «فراتر از خط پایان را دیدن» است.
درحالیکه بازیکن ذهنیت محدود به ساخت محصولی برای فروش به مردم فکر میکند، بازیکن ذهنیت نامحدود، به تولید محصولی فکر میکند که مردم خواستار خریدش هستند. اصولا گروه اول بر چگونگی فروش محصول به نفع شرکت متمرکز هستند، ولی گروه دوم، تمرکز خود را بر چگونگی فروش محصول به نفع خریداران گذاشتهاند. ذهنیت محدود، دائما به این عبارت «چه چیزی به نفع من است» و ذهنیت نامحدود، به این عبارت «چه چیزی به نفع ماست» فکر میکند. شرکتی که برای بازی نامحدود تاسیس شده است، فقط به خودش فکر نمیکند. آن تاثیر تصمیمات خود را بر مردم، جامعه، اقتصاد، کشور و جهان در نظر میگیرد و این کارها را به نفع بازی انجام میدهد.
از آنجایی که بازیگران با ذهن محدود، همیشه نقطه پایانی در ذهن دارند، به همین دلیل از هر غافلگیری و شکستی میترسند. کارهایی که آنها قادر به پیشبینی و کنترلش نیستند، نقشهشان را به هم میریزد و شانس باختشان را افزایش میدهد. در مقابل، بازیگر با ذهنیت نامحدود، انتظار غافلگیری دارد، چه بسا از آن لذت نیز برده و آماده هرگونه تغییری است.
سازمانهای نامحدود آزادی بازی را پذیرفتهاند و برای هر احتمالی که آنها را در بازی نگه دارند، آماده هستند. آنها به جای آنکه به دنبال راهی برای واکنش نشان دادن باشند، در جستوجوی راهی برای انجام کارهای جدید هستند. نگرش نامحدود، ما را از آن چیزی که شرکتهای دیگر انجام میدهند، آزاد میسازد و کمک میکند تا دیدگاه وسیعتری داشته باشیم.