3 چیزی که می‌توان از مدیریت افراد کارآموز یاد گرفت

نویسنده: مایک مانروئه به تلاش گروه مترجمان پیشرفت

0 21

 

سال‌ها پیش با دانشجویی به نام الکس کار کردم. هنگامی که او برای اولین بار برای مصاحبه به شرکت من آمد، چهره‌ای زمخت داشت و کمی خشن به نظر می‌رسید. اما ما مجبور بودیم خیلی سریع دوره آموزشی افراد کارآموز را شروع کنیم و برای پر کردن کلاس، او را نیز انتخاب کردیم.

من کار سختی را به گروه محول کردم: به آنها گفتم که تنها در 12 ساعت فرصت دارند که بخش ضروری کتابچه آموزشی را حفظ کنند. من این تکلیف را به صدها نفر داده‌ام اما تنها دو نفر توانستند از عهده آن بربیایند. یکی از آنها الکس بود.

ما الکس را برای تیم فروش خود انتخاب کردیم. ما به موهای بلند و خالکوبی‌های او نگاه کردیم، به او آموزش زبان دادیم، و علی‌رغم پیشینه خوبی که نداشت، به توانایی‌هایش ایمان داشتیم. او در 10 روز اول، توانست 6000 دلار فروش داشته باشد (که نسبتا استثنایی بود). او سپس دستیار فروش داشت. ممکن است گفتن این موضوع کلیشه‌ای به نظر برسد، اما از الکس یاد گرفتم که یک کتاب را از روی جلد آن قضاوت نکنم.

من بیش از 20 سال با دانشجویان و کارآموزان کار کرده‌ام و هنوز نیز چیزهای جدیدی از آنها یاد می‌گیرم. هرچند تصورم بر این بود که من در حال آموزش به آنها هستم، اما آنها به من یاد دادند که چگونه مدیر بهتر، کارمند بهتر و حتی شخص بهتری باشم. من معتقدم مدیریت آنها می‌تواند همین چیزها را به شما نیز یاد بدهد.

در اینجا قصد دارم از سه درسی که از مدیریت افراد کارآموز یاد گرفتم، رونمایی کنم و مطمئنم شما نیز می‌توانید از این سه درس در زندگی روزمره خود استفاده کنید:

  • اهمیت دادن به داستان‌های دیگران مهم است.

چندین سال پیش، با یک فوتبالیست کار کردیم. او بااعتماد به نفس، باهوش و تاثیرگذار بود – از آن آدم‌هایی بود که می‌توانست زیر باران راه برود و خیس نشود. او در تمرینات به قدری خوب ظاهر شد که حدس می‌زدم می‌تواند به سرعت به جایگاه بالایی دست یابد. اما وقتی همه چیز به سرعت پیش نرفت، به جای اینکه بیشتر در مورد چرایی تحقیق کنم، شروع به هل دادن او کردم. در نهایت متاسفانه او را به بیرون هل دادم. من زمانی را صرف نکرده بودم تا متوجه شوم که او دقیقا کیست. این باعث شد با فردی با چشمانی پر از اشک مواجه شوم که از عملکرد خودش شرمنده بود، زیرا قبلا هرگز شکست نخورده بود و نمی‌دانست وقتی مبارزه شروع می‌شود چگونه باید کمک بخواهد. وقتی او آنجا را ترک کرد، تازه متوجه شدم که باید کمتر صحبت کنم و بیشتر گوش دهم. زیرا هر کس داستانی دارد.

از نقطه نظر مدیریتی، شکست من را در این موضوع به عنوان نکته‌ای برای ایجاد فرصت‌های سیستماتیک در فرآیند استخدام خود در نظر بگیرید تا بتوانید اطلاعات بیشتری در رابطه با نامزدهای استخدامی به دست آورید. تلاش بیشتری برای شناخت مدیران خود، همکاران، فروشندگان و حتی آشنایان جدید در زندگی شخصی خود انجام دهید. مثلا در مصاحبه‌های استخدامی می‌توانید سوالاتی از این قبیل بپرسید: “چه سختی‌هایی را در زندگی شخصی و شغلی تجربه کرده‌اید؟ لنزی که از طریق آن دنیا را نظاره می‌کنید، چیست؟ آرزوهایتان برای آینده چیست، و برای رسیدن به آنها به چه چیزی نیاز دارید؟”. سوالات این چنینی می‌تواند سطوح جدیدی از ارتباط، وفاداری و برابری رابطه‌ای را که بدیهی می‌دانستید، پیش روی شما باز کند.

  • مشتاق یادگیری باشید، و برای هرچیزی آماده باشید.

کارکرد اعتماد به نفس تا جایی است که الان قرار دارید. ولی اشتیاق به یادگیری می‌تواند کارمندان تازه‌وارد (کارآموزان) را به سطوح شغلی بالاتری ببرد. وقتی با متخصصان جوان مصاحبه می‌کنم، تقریبا همیشه این سوال را می‌پرسم که “چرا باید شما را استخدام کنم؟” من انبوهی از پاسخ‌ها را دریافت کرده‌ام اما یکی از آنها باعث شد واقعا لبخند بزنم: “ممکن است روی کاغذ تاثیرگذارترین نباشم، اما هرگز مجبور نخواهید شد یک چیز را دو بار به من بگویید”.

فردی که این پاسخ را به من داد، یادگیرنده فوق‌العاده‌ای بود که همیشه برای کارهای بیشتر آماده بود. او همان عطش را برای یادگیری دانش جدید در من الهام بخشید. از آن زمان تاکنون، خودم چندین بار از این جمله که “شما هرگز مجبور نیستید یک چیز را دو بار به من بگویید” استفاده کردم. اشتیاق به دانش و یادگیری، مزیت رقابتی نهایی در بازار است. باعث می‌شود در صنعت خودم به روز باشم، تضمین می‌کند که می‌توانم با چالش‌های جدید مواجه شوم، و من را برای آینده‌ای سرشار از نوآوری و اشتیاق، مجهز می‌کند.

برای اینکه چنین طرز فکر حرفه‌ای یادگیرنده‌ای در زندگی خود داشته باشید، خوب است که در خبرنامه‌های حرفه‌ای ماهانه و یا هفتگی عضو شوید و از مطالب آن استفاده کنید. برای اطمینان از اینکه اوقات فراغت خود را به طور پیش‌فرض به تلویزیون بی‌خاصیت و یا چرخیدن الکی در شبکه‌های اجتماعی مختلف، اختصاص نمی‌دهید، یک لیست دائمی از مطالب را برای خواندن، همراه خود داشته باشید. اگر اهل مطالعه نیستید، سرگرمی را انتخاب کنید که نیازمند دانشی است که شما هنوز آن‌را ندارید. هیچ چیز مثل کنجکاوی واقعی، جرقه شعله آموزشی را نمی‌زند.

  • ترکیب آسیب‌پذیری و شفافیت منجر به اعتماد می‌شود.

زن جوانی که من مدیرش هستم، مرا نسبت به مواردی که “فقط باید بدانم” به‌روزرسانی می‌کند. او به من اطلاع می‌دهد که چه اتفاقی برای او افتاده است که این موضوع به نوبه خود به تقویت همدلی من کمک می‌کند. او به من کمک کرد تا یاد بگیرم که شفافیت واقعا بهترین سیاست است.

علاوه‌براین، قدرت فوق‌العاده‌ای در ترکیب شفافیت با آسیب‌پذیری وجود دارد. وقتی کارمندان جوان من، مسئولیت رهبری چیزی را بر عهده می‌گیرند، آشکارا به همکاران یا مشتریان خود اعتراف می‌کنند که این کار، جدید است و اغلب برای آنها ناراحت‌کننده می‌باشد.

با رئیس، مدیر یا همکاران خود در مورد طرز فکرتان، چرایی تصمیم‌گیری‌ها و آنچه در زندگی‌تان می‌گذرد، بازتر و شفاف‌تر باشید. حتی چت کردن بیشتر در مورد این موضوعات با خانوده‌تان می‌تواند مفید باشد. با به اشتراک گذاشتن اطلاعات بیشتر در مورد خودتان، دیگران به شما نزدیک‌تر خواهند شد. به دیگران نشان دهید که می‌توانند به شما اعتماد کنند. سعی کنید در جلسات و گفت‌وگوهای بعدی، عملکرد درونی خودتان را به اشتراک بگذارید. احتمالا با این کار می‌توانید به خوبی، برند شخصی خود را ارتقاء دهید.

من از زمانی‌که با کارآموزان یا افراد تازه‌وارد کار می‌کنم، درس‌های بسیار ارزشمندی از آنها آموختم و امیدوارم این درس‌ها برای شما نیز مفید باشد. همچنین امیدوارم دفعه بعدی که فرصت کار یا صحبت با افراد کارآموز (تازه‌وارد) را پیدا کردید، ذهنی باز و دیدگاهی متواضع برای یادگیری از آنها داشته باشید.

پاسخی بدهید

لطفاً دیدگاه‌های خود را به زبان فارسی بنویسید.
لطفاً در دیدگاه خود رعایت ادب و احترام را بفرمایید.
ایمیل شما منتشر نخواهد شد.